یاس سپید |
خوانده ام که به تو اهانت کرده اند. فهمیدم که ما اشتباه کرده ایم. اشتباه ما آن روزی بود که حرم تو را خراب کردند و ما نمردیم. اشتباه ما آن روزی بود که به ویرانه های حریمت نیز اهانت کردند و ما باز هم زنده بودیم. ما اشتباه کرده ایم. کاش می مردیم… [ پنج شنبه 91/2/28 ]
امروز مسلمانان ماتم زده اند. [ جمعه 90/10/30 ]
نظامی که بعد از 22 بهمن 57 سر کار آمد جمهوری اسلامی بود اما بعد از 30 سال شجره طیبه جمهوری اسلامی نیاز مبرم به هرس داشت. 9 دی 88 فرزندان انقلاب اسلامی بریدند تک و توک شاخ و برگهای زائد این درخت را [ پنج شنبه 90/10/8 ]
امام خامنه ای:
[ دوشنبه 90/9/14 ]
من مایلم اینجا یادى از «محمد جهانآرا» شهید عزیز خرمشهر و شهدایى که در خرمشهر مظلوم آنطور مقاومت کردند بکنم. آنروزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروى مسلحى نداشت؛ نه که صدوبیست هزار نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیرى از کار افتاده را مرحوم شهید «اقاربپرست» - که افسر ارتشى بسیار متعهدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است. در قسمت اصلى خرمشهر که نیرویى نبود). [ سه شنبه 90/9/1 ]
خدا انشاءاللَّه شهید عزیزمان را - مرحوم شهید برونسى را، یا همانطور که عرض کردیم اوستا عبدالحسین برونسى را - رحمت کند. این خیلى براى جامعهى ما و کشور ما و تاریخ ما اهمیت دارد که یک شخص خوانده شدهى به عنوان «اوستا عبدالحسین» - نه دکتر عبدالحسین است، نه به معناى علمى استاد عبدالحسین است؛ بلکه اوستا عبدالحسین است، اهل بنائى و اهل کارِ دستى و اهل شاگردىِ فلان مغازه؛ یعنى اوستا عبدالحسین بنا - از لحاظ معرفت و آشنائى با حقایق به جائى میرسد که قبل از پیروزى انقلاب در ظریفترین کارهاى انقلابىِ جوانهایى که در مسائل انقلابى کار میکردند شرکت میکند - البته من از نزدیک در جریان آن کارها نبودم و در آن زمان یادم نمىآید که با این شهید ارتباطى داشته باشم؛ لاکن اطلاع دارم، میدانم، شنیدم و توى کتاب هم خواندم - بعد از انقلاب هم وارد میدان جنگ میشود... این شهید عزیز وارد میشود؛ نه معلومات دانشگاهى دارد، نه عنوان و تیتر رسمى و دانشگاهى دارد، اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت میکند که به مقامات عالى میرسد و شخصیت برجستهاى میشود؛ شخصیت جامعالاطرافى که مثلاً فرماندهى تیپ میشود، بعد هم به شهادت میرسد. ایشان اگر چنانچه به شهادت نمیرسید، مقامات خیلى بالاتر - از لحاظ رتبههاى ظاهرى - را هم طى میکرد. اینها جزو عجایب انقلاب ماست. جزو چیزهاى استثنائى انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمیشود هیچ جاى دیگر را با این مقایسه کرد. همانطور که آقاى استاندار خراسان نقل کردند، من از افرادى شنیدم که ایشان در آن وقت، براى مجموعههاى دانشجوئى و دانشگاهى که از مشهد میرفتند آنجا، صحبت میکرد و همه را مجذوب خودش میکرد. خود من هم نظیر این را باز دیده بودم. مرحوم شهید رستمى - که او هم از شهداى خراسان است؛ یک فرد روستائى و به ظاهر عامى - توى جمعى که فرماندهان درجهى یک نشسته بودند و رئیس جمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت کرد و گزارش میدان جنگ داد، جورى که همهى این فرماندهان رسمىاى که نشسته بودند مبهوت شدند! استعداد انقلاب براى پرورش شخصیتهاى برجسته و افراد، تا این حد است؛ اینها را نباید دست کم گرفت؛ اینها اهمیت انقلاب و عظمت انقلاب و عمق انقلاب را نشان میدهد. ماها به ظواهر نگاه میکنیم؛ این اعماق را باید دید. وقتى انسان این اعماق را مىبیند، آن وقت افق در مقابل چشمش اصلاً یک چیز دیگرى میشود و این حوادث گوناگونى که پیش مىآید - این مخالفتها، این دشمنیها، این ناخن زدنها و پنجه کشیدنها - دیگر به چشم انسان نمىآید؛ اینها در مقابل آن حرکت عظیمى که دارد انجام میگیرد، چیزهاى کوچکى است. به نظر من شهید برونسى و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتى به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسانهاى بزرگ با معیارهاى الهى و اسلامى، نه با معیارهاى ظاهرى و معمولى. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید، زیاد نیست و بجاست. انشاءاللَّه امیدواریم که خداوند کمک کند. [ دوشنبه 90/8/30 ]
سال 61 شهید بابایى را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکارى اصفهان. درجه این جوان حزباللهى سرگردى بود، که او را به سرهنگ تمامى ارتقاء دادیم. آنوقت آخرین درجه ما سرهنگ تمامى بود. مرحوم بابایى سرش را مىتراشید و ریش مىگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختى بود. دل همه مىلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، مىلرزید، که آیا مىتواند؟ اما توانست. وقتى بنىصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادى بودند که دل صافى نداشتند و ناسازگارى و اذیت مىکردند؛ حرف مىزدند، اما کار نمىکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونهیى از این قضایا را نقل کرد. خلبانى بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایى بود که از اول با نظام ناسازگارى داشت. شهید عباس بابایى با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتى یک شب او را با خود به مراسم دعاى کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایى تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامىها این چیزها خیلى مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلبا و روحا تسلیم بابایى شده بود. شهید بابایى مىگفت دیدم در دعاى کمیل شانههایش از گریه مىلرزد و اشک مىریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایى پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلىعلیین الهى است؛ اما بنده که سى سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیاى خاکى گیر کردهام و ماندهام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوى اینگونه است. خود عباس بابایى هم همینطور بود؛ او هم یک انسان واقعا مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود. بیانات در دیدار مسؤولان عقیدتى، سیاسى نیروى انتظامى 1383.10.23 [ یکشنبه 90/8/29 ]
تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلند [ سه شنبه 90/8/24 ]
اگر قاسم 13 ساله سرباز اباعبدالله (ع) بود، حاج قاسم ما سردار روح الله است که در رکابش هزاران فدایی قاسم و حاج قاسم حضور دارند. و باز می گوئیم: ما همه حاج قاسم هستیم.
[ چهارشنبه 90/8/18 ]
من با اطلاع عرض میکنم، با آشنائى با نسل جوانمان و قشر جوانمان عرض میکنم: امروز جوانهاى ما از آن روزى که در سال 57، رژیم پهلوى - رژیم دست نشاندهى آمریکا - به جوانان ما تو همین خیابانها حمله کرد و خون آنها را ریخت، انگیزهىشان بیشتر است و کمتر نیست. رهبر معظم انقلاب اسلامی، امام خامنه ای 11/8/88
[ جمعه 90/8/13 ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |